یه پنجره با یه قفس یه حنجره بی هم نفس
سهم من از بودن تو یه خاطرس همینو بس
تو این مثلث غریب ستاره هارو خط زدم
دارم به آخر میرسم از اون ور شب اومدم
یه شب که مثل مرثیه خیمه زده رو باورم
میخوام تو این سکوت تلخ صداتو از یاد ببرم
بذار که کوله بارمو رو شونه ی شب بذارم
باید از اینجا برم فرصت موندن ندارم
داغ ترانه تو نگام شوق رسیدن تو تنم
تو حجم سرد این قفس منتظر پر زدنم
من تبار غربتم از آرزوهای محال
قصه ی ما تموم شده با یه علامت سوال
بذار که کوله بارمو رو شونه ی شب بذارم
باید از اینجا برم فرصت موندن ندارم
نظرات شما عزیزان:
شادی 
ساعت16:59---12 دی 1391
من ک یاری ندارم ،چشم انتظاری ندارم
قاصدک برو برو، ک باتو کاری ندارم
قاصدک ب چشم من، قصه یک دردی برو
میدونم برای من خبر نیاوردی برو....